سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 

 گل تقدیم شما نوجوانی ازدیدگاه های مختلف  گل تقدیم شما

 

دیدگاه زیستی – روانی و اجتماعی ( Biopsychosocial  )

با توجه به این مدل می توان به جنبه های فیزیولوژیکی، روان شناختی و ارتباطی نوجوان و نوجوانی پرداخت.

از دیدگاه زیستی؛ ورود به مرحله نوجوانی منجر به افزایش فعالیت غده هیپوفیز به صورتی می شود که هورمون هایی را که قبلاً ترشح نمی کرد، ترشح کند. ترشح این هورمون ها، به نوبه خود منجر به فعالیت غدد داخلی دیگر شده، ترشح هورمون های دیگر را باعث می شود؛ مثل هورمون های جنسی و هورمون های رشد. این هورمون ها و هورمون های دیگر از راه های پیچیده ای با هم در کنش متقابل هستند تا پیشروی منظم رشد جسمانی و فیزیولوژیکی را برانگیزند. آنچه در این دوره اتفاق می افتد جهش نموی نوجوانی است که به میزان ازدیاد سریع قد و وزن اطلاق می گردد و با بلوغ جنسی توام است.

* بخاطر ازدیاد سریع قد و وزن در این دوره، نیازهای غذایی نوجوانان در سال های رشد به طور چشمگیری افزایش می یابد.

* بخاطر تفاوت در رشد اعضاء مختلف بدن (تغییر در تناسب اعضاء بدن)، نوجوانان موقتاً احساس ناخوشایندی پیدا می کنند. اظهار نظرات والدین در خصوص تغییرات جسمی نوجوان می تواند هم آسیب زننده باشد و هم آرامش بخش و اطمینان دهنده.

* رشد عضلات بدن و استخوان ها بخصوص در پسرها، باعث می شود سازگاری آنها با مرکز ثقل بدن و مرکز زمین بهم بریزد. گزارشی که والدین در این مقطع می دهند این است که « نمی دانیم چرا هر چی پسرمان بزرگتر  می شه، به جای اینکه منظم بشه، شلخته تر می شه و برای انجام کارهای شخصی اش تنبلی می کند». نوجوان تا هنگامی که بتواند با افزایش حجم عضلات و در کل افزایش قد و وزنش کنار بیاید و سازگار بشود به زمان نیاز دارد و والدین هم می توانند با درک این موضوع، به نیاز آنها احترام بگذارند و این موضوع برای آنها بسیار همدلانه و خوشحال کننده است. به آنها اعتماد به نفس می دهد.

* تغییرات رشدی و نیاز به سازگاری با آن باعث می شود نوجوانان به خصوصیات جسمانی خود توجه بسیاری داشته باشند. به خوش تیپ بودن خودشان خیلی اهمیت می دهند. تصور آنها از خوش تیپی خیلی تحت تاثیر نظرات والدین، گروه همسالان، فرهنگ بومی و واردات فرهنگی کشورهای دیگر است. آنچه که اهمیت دارد توجه به این مسئله است که تصویر ذهنی آنها از خودشان به شدت تحت تاثیر تغییرات جسمی و فیزیولوژیکی قرار دارد. این همان Body Image یعنی تصویر بدن است. نوجوانی که در دوران کودکی و در سنین دبستان به تصویر ثابتی از جسم خودش رسیده است، این تصویر دردوران نوجوانی از اواخر دوره راهنمایی، بهم می ریزد و به شدت عزت نفس او را درگیر می کند. او اگر در این درگیری بتواند سازگاری متناسبی با این تغییرات وسیع بدست آورده و به یک تصویر واضح و قابل قبول از خودش برسد، شاهد اعتماد به نفس بالا در او  خواهیم بود.

 

    این تصویر به او کمک خواهد کرد که بتواند به بخشی از جواب این سئوال که « من کیستم » برسد و اگر نرسد، اعتماد به نفس او تحت تاثیر این آشفتگی، پایین آمده، حتی تاثیر آن در کارکرد و حوزه های دیگر را شاهد خواهیم بود؛ مثل خانواده، ارتباط با همسالان، مدرسه و ... .

 آنچه که والدین گزارش می دهند اینکه «پسر ما نمی دانیم چرا همش وقتش را جلوی آینه می گذراند. او از ما خواسته یک آینه قدی داخل اتاقش نصب کنیم. وقتی می خواهیم برویم مهمانی، از دستش کلافه می شویم، همش بهانه میاره که لباس ندارم و همش ما را معطل خودش میکند».

 

 

 از دیدگاه روان شناختی؛ آنچه اهمیت دارد والدین به آن آگاه باشند این است که نوجوان بخاطر رشد توانایی شناختی که به نوعی اشاره به ورود او به سطح تفکر عملیات صوری (انتزاعی) دارد. علاوه بر اینکه درباره خودش زیاد فکر می کند، تصور می کند دیگران هم با موشکافی عیبجویانه، خصوصیات شخصیتی، احساسات، رفتار و ظاهر او را زیر نظر دارند. این تصور باعث می شود که نوجوان بیشتر به خودش مشغول شود؛ چیزی که از سمت والدین ابراز می شود این است که در چنین موقعیت هایی، « فرزندمان می گوید که شما بروید من نمی آیم».در اینجا باید به پیامی که نوجوان به ما انتقال می دهد توجه کرد. او از طریق نیامدن هم بخشی از فشاری که احساس می کند را کنترل می کند و همه اینکه فرصت می کند به خودش بیشتر بپردازد.

 مکرر از سمت والدین گزارش می شود که « نمی دانیم چرا فرزند ما در این دوره گوشه گیر شده، بیشتر توی خودش است و وقتی می خواهد در مورد  مسئله ای اظهار نظر بکند، فلسفه می بافد و غلو می کند». او با این کار همانطور که گفته شد، هم بخشی از اضطراب درونی اش را کاهش می دهد، هم اینکه بخاطر رشد شناختی اش که به او توانایی فکر کردن درباره خودش و پیرامونش را می دهد، توانایی فرضیه سازی واستدلال کردن را تمرین می کند. فلسفه بافی یک مکانیزم دفاعی روانی برای اوست که او در این دوره به آن نیاز دارد. رشد شناختی نوجوان را  می توان در جنبه های مختلف دید؛ توانایی تفکر صوری به نوجوان این امکان را می دهد که علاوه بر توجه به وضعیت موجود امور، بتواند وضعیت احتمالی امور را نیز پیش بینی کند. او به مدد این توانایی همیشه موجود و ممکن را مقایسه می کند و کشف  می کند که غالباً آنچه موجود است چیزی کم دارد. او کشف می کند پدر و مادرش که تا یک زمان در چشم او موجودی آرمانی محسوب می شدند، موجوداتی زمینی هستند. می تواند در ارزش های پدر و مادر شک کند، آنها را با ارزش های پدر و مادرهای دیگر که نوجوانان خود را بیشتر درک می کنند مقایسه کند. آگاهی نوجوان از تفاوت بین موجود و ممکن، به سرکش شدن او کمک می کند. چیزی که به وفور در این دوران مشاهده می شود انتقاد سرسختانه آنان از نظام های اجتماعی، سیاسی و مذهبی خانوده و اجتماعش و اشتغال ذهنی آنان به ساختن نظام های جانشین (که غالباً بسیار مفصل و نظری است) می باشد. این وضعیت در واقع انعکاسی از توانایی او در عملیات انتزاعی (صوری) است و به نوعی برای او تمرین توانایی های شناختی و استقلال محسوب می شود.

قبل از اینکه وارد موضوع استقلال بشویم و به نیاز نوجوان برای تامین این حس بپردازیم، مسئله بلوغ جنسی نوجوان را مورد بررسی قرار می دهیم که این پدیده بر روی نوجوان چه تاثیری می گذارد؟

نوجوان از طرق چندی به مسئله بلوغ جنسی خود می رسد، نمی دانیم که والدین وقتی با این مسئله یعنی بلوغ جنسی فرزندشان روبه رو می شوند چه واکنشی نشان می دهند؟ حتی اگر نحوه پاسخ و عکس العمل والدین در وهله اول در اولین پاسخ نوجوان به بلوغ جنسی اش نقش نداشته باشد (کمتر نقش داشته باشد) در پاسخ بعدی نوجوان و احساس بلوغ جنسی (هویت جنسی) او نقش بسیار بسزائی دارد.

بسیاری از پسرها و دخترها، به خصوص در اولین سالهای نوجوانی آموزش لازم را از والدین، مدرسه یا همسالان نمی گیرند و با ترس های بیجا، خود را شکنجه می دهند و در خلوت خود هزار بار خود را شکنجه می دهند. اساساً نوجوان در فضای زیستی ای به سر می برد که تقریباً هر چیزی ممکن است معنای جنسی برای او داشته باشد. هرچند نوجوان به توانایی خود در نعوظ به عنوان نشانه مردانگی افتخار کند ولی در عین حال ممکن است از اینکه  نمی تواند این واکنش را کنترل کند دچار احساس شرمندگی و نگرانی شود. از اینکه بخواهد درکلاس بایستد احساس نگرانی کند.

پدیده بلوغ و روبه رو شدن با صفات ثانویه جنسی، نگرش های جنسی و جنسیتی والدین را درگیر می کند. برخی مواقع نحوه رفتار و طرز فکر والدین از پدیده بلوغ جنسی فرزندشان به نگرش آنها به جنسیت خودشان مربوط می شود. والدینی که نگاه شرم گونه در مورد مسائل جنسیتی خودشان دارند و یا هر گونه رابطه بین دو جنس را گناه آلود یا کثیف می پندارند، این نگاه را به پدیده بلوغ جنسی فرزندشان هم دارند. در واقع ممکن است در اعماق ذهن خود بلوغ را نوعی آفت یا آسیب به محصول پاک و سالم خود (کودک قبلاً خود) ببینند نه یک شکفتگی و توانمندی و بالندگی.

برخوردهای تحقیرآمیز با تغییراتی مثل تغییر صدا، سبیل درآوردن و غیره آسیب جدی به احساس هویت جنسی و اعتماد به نفس نوجوان می زند. در صورتیکه والدین برخود معقولانه و درستی داشته باشند، بسیاری از واکنش های منفی این دوره یا از بین می رود یا کمتر می شود. پس لازمه برخورد درست و صحیح با این مسئله، آگاهی و آرامش خود آنهاست. اکثر اوقات دیده شده که ترس از وارد شدن به این مسئله، باعث پاک کردن صورت مسئله شده است.

پدیده بسیار مهم دیگر، استقلال طلبی نوجوان است؛ « من مخالفت می کنم پس هستم». پیش رفتن به سوی استقلال از تکالیف اصلی نوجوانان است. اگر نوجوان نتواند تضاد بین تداوم احساس وابستگی به والدین و میل به استقلال را حل کند دچار مشکلاتی خواهد شد. نوجوان باید این توانایی را در خودش ایجاد کند تا در حدی منطقی از والدینش جدا شود و استقلال بدست آورد. در غیر این صورت به سختی می تواند با همسالانش روابطی معقول داشته یا در آینده رفتار جنسی معقولانه ای داشته باشد وجهت گیری شغلی و احساس هویت او نیز دچار مشکلاتی خواهد شد.

استقلال واقعی از والدین کار چندان ساده ای نیست. انگیزه ها و مشوق های وابستگی و استقلال هر دو قوی هستند و باعث می شوند که نوجوان دچار تضاد شود. این مسئله که نوجوان تا چه حد در مواجهه با مستقل شدن دچار مشکل می شود به طور کلی به سه چیز بستگی دارد:

الف) نگرش های کلی اجتماعی درباره استقلال نوجوانان در فرهنگی که نوجوان در آن زندگی می کند.

ب) شیوه های فرزند پروری و الگوی رفتاری که والدین نوجوان به او نشان می دهند، و

ج) کنش متقابل با همسالان.

از دیدگاه اجتماعی (ارتباطی)؛

 درباره ارتباط با گروه همسالان، آنها این امکان را بوجود می آورند که نوجوان چگونگی کنترل رفتار اجتماعی را بیاموزد، در او مهارت های مربوط به سنش ایجاد شود و نیز مسائل و احساساتش را با آن ها در میان بگذارد. این نباید سبب گلایه خانواده ها شود که چرا نوجوانشان به گروه همسالان توجه می کند. تاثیرپذیری از گروه همسالان طبیعی است اما اگر خانواده سیستم ارزشی خود را به صورت یکدست و بدون اختلاف نظر و تغییر دائم رای و همراه با حاکمیت استدلال و منطق (به دور از زور و خشونت) ارائه کرده باشد، نهایتاً نوجوان الگوهای خانواده را اجرا خواهد کرد. والدین زمانی می توانند بیشترین نفوذ را در فرزندان خود داشته باشند که آنان را درک کنند و مشتاق کمک به آنان باشند. علاوه بر این نوجوانانی که چنین والدینی دارند نیازی نمی بینند بین نفوذ والدین و بهترین دوستان خود تفاوتی قائل شوند. نوجوانانی که اعتماد به نفس بیشتری دارند و به خود متکی ترند می توانند بی آنکه به شدت متکی به والدین یا همسالان باشند و به تفاوت بین همسالان و والدین اهمیتی بدهند، از تجارب همه آنها استفاده کنند.

واقعیت این است آنچه که ما شاهد آن در رفتار نوجوانان هستیم (کارکردها)، از درون ارتباط ما با نوجوان برمی خیزد. به عبارتی کیفیت ارتباط ما با نوجوان چگونه است؟ نوجوان چه ادراکی از شیوه های ارتباط والدینشان با آنها دارند؟ این همان است که به سبک های فرزند پروری معروف است که در زیر به آنها اشاره می کنم.

1) برخی از والدین ممکن است خودکامه باشند(صرفاً به نوجوان بگویند چه باید بکند).

2) ممکن است مقتدر باشند ( نوجوان می تواند اظهار نظر کند ولی در تصمیم گیری دخالتی ندارد).

3) دموکرات یا قاطع و اطمینان بخش باشند (نوجوان در بحث هایی که به رفتارش مربوط می شود آزادانه شرکت می کند و حتی ممکن است تصمیم گیری هم بکند، ولی اقتدار نهایی در دست والدین باقی  می ماند).

4) مساوات طلب باشند (بین والدین و فرزندان چندان تفاوتی از لحاظ نقشی که دارند وجود ندارد).

5) سهل گیر باشند (تصمیمها در جهت خواسته های نوجوان گرفته می شود و نوجوان آزاد است به خواسته های والدین اعتنائی نکند).

شواهد نشان می دهد که والدین دموکرات و قاطع اطمینان بخش به احتمال بالایی، فرزندانی دارای اعتماد به نفس بالا، عزت نفس زیاد و مستقل و با احساس مسئولیت دارند. این نوجوانان احساس میکنند مورد مهر و محبت هستند و والدینشان به قدر کافی به آنان آزادی می دهند و معتقدند که والدین در مورد « عقاید، قوانین یا اصول طرز رفتار مسئولانه» منصف هستند. چنین والدینی روابط کلامی را تشویق می کنند و وقتی که از اقتدار خود به عنوان والدین استفاده می کنند و نوجوان را از چیزی منع می کنند یا از اوانتظار دارند، برایش این وضعیت را توضیح  می دهند. چنین ارتباطی نوجوان را تشویق میکند تا با والدین خود همانند سازی کند. همانند سازی که بیشتر بر اساس محبت واحترام والدین به نوجوان است نه بی اعتنایی و سهل انگاری. آنان با سرمشق دهی به نوجوان نشان می دهند که خود مختاری ممکن است، ولی در چهارچوب دموکراتیک.

پدرها و مادرها خود را خالق فرزندان خود می دانند به همین خاطر گاهی با رفتارهایی حق به جانب و غیرمنطقی باعث به وجود آوردن شکاف های عمیقی بین خود و فرزندان شان    می شوند که گاهی موجب خسارت های جبران ناپذیر می شود دراین نوشته سعی شده به طور مختصر به رفتارها اشاره شود تا شاید موجب تجدید نظر والدین در رفتارهای خود شوند .

1- خفه کننده : والدین خفه کننده از لحاظ احساسی فرزندان خود را احاطه می کنند . حضور غالب و طاقت فرسای آن ها استقلال را در فرزندان سلب می کند.

2- محروم کننده : والدین محروم کننده توجه و تشویق را از فرزندان خود مضایقه  می کنند . آن ها به طور مشروط عشق می ورزند ، اما درهنگام نارضایتی عشق را از فرزند خود بازپس می گیرند .

3- کمال گرا : والدین کمال گرا فرزندان خود را وادار می کنند تا بهترین ، برترین و    باهوش ترین باشند . این والدین بروی فرامین ، قواعد ، منزلت اجتماعی ، قدرت و ظاهر  بی نقص تاکید بسیار دارند .

4- مستبد : والدین مستبد بایستی همواره از اوضاع و احوال مطلع باشند . و اغلب به سمت ارتش ، خدمت سربازی ، مذهب ،فرقه های مذهبی و یا فلسفی ، و اجتماعات خاص گرویده می شوند تا قادر باشند احساس خاص بودن و اطمینان خاطر داشته باشند . آن ها فرزندان خود را مطابق با قوانین ، قواعد و نقش های سخت و انعطاف ناپذیر می دهند .

5- آشفته : والدین آشفته به خلق و خوی متلون ، قوانین و سبک فرزند پروری متناقض و ارتباطات مغشوش گرایش دارند .

6- سوء استفاده گر : والدین سوء استفاده گر از لحاظ احساسی از فرزندان خود تغذیه    می کنند . بسیار حساس و خود خواه می باشند . این دسته از والدین موفقیت دیگران را شکست خود و منفعت آن ها را زیان خود قلمداد می کنند . از این رو فرزندان خود را پیوسته تحقیر کرده و مانع پیشرفت و ترقی آن ها می شوند .

7- سوء رفتار کننده : والدین سوء رفتار کننده به طور جسمی وجنسی، کلامی و احساسی فرزندان خود را مورد آزار قرار می دهند . هنگامی که خشمگین هستند به فرزندان خود به عنوان یک تهدید می نگرند و با آن ها مانند یک تهدید رفتارمی کنند .

8- کودک صفت : والدین کودک صفت مراقبت اندکی از فرزندان خود می کنند . اتکاء به نفس ندارند و فرزندان خود را تشویق می کنند تا از آن ها مراقبت کنند . بنابراین از طریق معکوس ساختن نقش فرزند و والدین ، فرزندان خود ر اکنترل می کنند .

ادامه مطالب نوجوانی درپست های بعدی...